دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , پریناز جهانگیر عصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

عمـــرم تمام گشت و خـزان شد بهار من
با ایـن سوال ، این که چرا رفت یار من؟
در انتظـــــار آمدنــش ســـال ها گذشت
امـــا به انتـــــها نرسیـــد انتظـــــار من
دنیا به من که ســوی امیــدی نشان نداد
درمـــان نداشت درد و غمِ بیشمـــار من
هــر روزِ عمــــر ، حسرت یک آرزو به دل
هرگـــز نرفت رنگ غــــم از روزگـــار من
تنها به عشق بود دلم خوش که ناگهان
از دست رفت آنچه که بُرد اختیــار من
از دست رفت یارم و با رفتنش گذاشت
داغــی دگـــر بـــه روی دلِ داغــدار من
تـا کــی خدا خدا بکنــــم بلکه بگذرنـــد
این روز های تـار تـــر از شــــام تــار من
ای کاش یک نفـــر برسانـــد به گـوش او
شاید خبـــر نـدارد از ایـــن حـال زار من
شعر "رنگ غم" از دفتر شعر "همنفس" شاعر "پریناز جهانگیر عصر"
برچسب ها : پریناز , جهانگیر , عصر , عاشقانه , شعر , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , پریناز جهانگیر عصر , ,

یک ســال شد که من به هــوایت پریده ام
غیـــر از تــو از تمـــام جهان ، دل بریده ام
افسانـه ای تو یا که حقیقت؟ تو چیستی؟
من در تمـــام عمــــر ، شبیــهت ندیـــده ام
تنهــا تویی کسی کــه در آغــوش گـــرم او
در اضطــرابِ اینهمـــه غـــم ، آرمیـــده ام
گرمـــای جاودانــــه ی یک عشــق پــاک را
با آفتــــاب نـــــاب وجـودت چشیـــده ام
خواهم نوشت در همه ی شعرهای خویش
ایـــن اتفـــاق را کـه تـــو را برگزیـــده ام
تنهــا تو باش ، تا کـه تـو هستی کنـــار من
انگـار من به هـرچه که خواهم رسیده ام
شعر "یک سال شد" از دفتر شعر "همنفس" شاعر "پریناز جهانگیر عصر"
برچسب ها : پریناز , جهانگیر , عصر , عاشقانه , شعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

من تو را هر روز می بینم
حتی از دورترین فاصله
حتی وقتی دورتا دور خودم را
یک دیوار می کشم
تا مبادا؛ عطری؛ نگاهی؛ حرفی
مرا یاد تو بیاندازد
بی خبر از دلی که تقلا می کند
تو را صدا می زند
و مرا دیگر صاحب خود نمی داند
من تو را هر روز می خوانم
لا به لای کتاب های بی ربط درسی
میان آگهی بازرگانی
میان زیرنویس های فیلم های درام
تو حتی در چمدان وقتی فکر رفتن می کنم
پیدایی
میان تمام لباس هایم
کنار تمام دفترهایم
و قدم هایت در کفش هایم پیداست
حالا تو با چنین حضوری در من
در روزهایم؛ در لحظه هایم
به راحتی با یک کلام
دست روزگار را در دست من میگذاری
تا از من دیوانه ای دورگرد بسازد
که نام تو را بر تمام دیوارهای این شهر
حک خواهد کرد
و زیر لب تمام آوازهایی که روزی در خاطرش
برای تو شب به شب با دست نوازشگرش
لالایی می خوانده
خواهد خواند
و مردمی که به او به چشم یک بیچاره نگاه خواهند کرد بی آنکه بدانند
این دیوانه تمام خود را روزی
جا گذاشته
و در عوض یک کلام نصیبش شده
متاسفم!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل, دانتیسم, عاشقانه, دلنوشته, عکس نوشته, تلخ نوشته, ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , هوشنگ ابتهاج , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

نازنین آمد و دستی به دل ِ ما زد و ... رفت
پرده ی خلوت ِ این غم کده ٫ بالا زد و ... رفت
کنج ِ تنهایی ِ ما را به خیالی ٫ خوش کرد
خواب ِ خورشید ٫ به چشم ِ شب ِ یلدا زد و ... رفت
درد ِ بی عشقی ِ ما دید و دریغ َاش آمد
آتش ِ شوق ٫ در این جان ِ شکیبا زد و ... رفت
خرمن ِ سوخته ی ما ٫ به چه کارش می خورد ؟
که چو برق آمد و در خشک و تر ِ ما زد و ... رفت !
رفت و از گریه ی طوفانیَ ام ٫ اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا! که به دریا زد و ... رفت
بُوَد آیا که ز دیوانه ی خود ٫ یاد کند ؟
آن که زنجیر به پای ٫ دل ِ شیدا زد و ... رفت
سایه ٫ آن چشم ِ سیه با تو چه می گفت ؟ که دوش
عقل ٫ فریاد برآورد و به صحرا زد و ... رفت !
هوشنگ ابتهاج
برچسب ها : هوشنگ , ابتهاج , عاشقانه , شعر , عکس نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

تو مرا
از همیشه تنها تر کرده ای
آنقدر تنها
که برای خودم را هم دیدن
باید پناه بیاورم به چشمان تو؛
که نیست
که نمی بیند مرا
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل, دانتیسم, عاشقانه, دلنوشته, عکس نوشته, تلخ نوشته, ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , ,

مگذار که فرزانه ی فرزانه ٫ بمیرم
بگذار که دیوانه ی دیوانه ٫ بمیرم
میخانه اگر جای من ِ بی سر و پا ٫ نیست
بگذار که پشت ِ در ِ میخانه ٫ بمیرم
محروم ٫ چو از آن لب ِ شیرین ِ ٫ چو قندم
بگذار که لب بر لب ِ پیمانه ٫ بمیرم
از عشق ِ پر آشوب ِ تو چون ٫ خانه خرابم
بگذار که آواره و بی خانه ٫ بمیرم
ویران ٫ چو از آن دیده ی ویرانگر ِ ٫ مستم
بگذار که عاشق دل و ویرانه ٫ بمیرم
با عشق ِ تو چون عهد نمودم ٫ به اراده
بگذار که با عشق ِ تو مردانه ٫ بمیرم
چون جز تو مرا ٫ یاری و دلدار ِ دگر ٫ نیست
بگذار که من از همه بیگانه ٫ بمیرم
از عشق ِ تو چون رانده شدم ٫ از همه مردم
بگذار که تنها و غریبانه ٫ بمیرم
این قصه ی ما ٫ کام ندید ٫ از سر ِ٫ تقدیر
بگذار به نا کامی ِ افسانه ٫ بمیرم
یارا ٫ به بَرم گیر در آن لحظه ی ٫ مردن
بگذار در آغوش ِ تو مستانه ٫ بمیرم
ای دهر ٫ وصالش ندهی لیک ٫ تو بگذار
در نزد ِ همین دلبر جانانه ٫ بمیرم
عمری چو به دل ٫ حسرت ِ وصل است و وصالش
بگذار که حسرت دل و ویرانه ٫ بمیرم
برچسب ها : عاشقانه , شعر , عاشقانه , , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

دستِ حادثه را بگیر
راهی اش کن به جایی دور از اینجا
بگذار رُخ دهَد جایی نامعلوم
جایی دور از ما
حادثه ها از برایِ ما نیست
ما همه اش اتفاقیم
اتقاق هایِ ناگهانی
اما خوب مثلِ چشمانِ تو
که اتفاقی شد
تا من عاشقت شوم
مثلِ بودنِ من که باوری شد
برایِ تو برایِ بودن
دستِ اتفاق را می گیرم
تا بی افتد باز هم
جایی کنارِ تو
هرروز هرروز هرروز
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل, دانتیسم, عاشقانه, دلنوشته, عکس نوشته, تلخ نوشته, ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

نامه ای نوشتم
برای کسی که شاید
روزی حوالی من
بگوید: می شود روزگارمان را
با هم تقسیم کنیم؟
نامه اینگونه آغاز می شود:
بی مقدمه می نویسم
اگر آمده ای
نقش عاشق پیشه ها را بازی کنی...
نشانی کافه سینما را می دهم!
آنجا بازیگر زیاد برای ایفای این نقش هست!
یا که چند روزیست دورت خلوت شده؟
کسی را می خواهی که وقت بگذرانی
با لحظه هایش؟
بی شمارند این آدمها....
بیا ! نشانی این آدمها را هم دارم !
خلاصه بگویمت
جاده رفتن را اگر بلدی
اگر آمدی تا رفتن بیاموزی
تا کفش رفتن به پایت کنی
اینجا هیچ چیز نصیبت نمی شود.
اینجا همه چیز بودن است
اگر آمدی ... باید چشمانت، دستانت
گواه بودنت باشند.
ساده بگویمت گذشته، از روزهایی
که بی هیچ ترسی، با همه بودنم
عاشقی می کردم...
گذشته...!!
"عادل دانتیسم"
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته , ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

فالگیر می گفت: برایت آینده ای میبینم روشن...
می گفت سفر کرده ای داری...
میاید صبوری کن...
گفت پریشان حالی...
ولی میگذرد...
فالش که تمام شد خندیدم!!!
گفت خنده ات برای کجای فال است؟!؟!؟
گفتم برای همان جایی که این فقط یک فـــــــــــــــــــــــــــــــال است!!!
گفت: نا امیدی؟
گفتم : به فال آدم ها بسیار....
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته , ,