دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

دلت می آید ؟
دلت می آید تمامِ این روزها را
بی عاشقانه هایِ من سر کنی ؟
بی خنده هایِ من ؟
بی قهر و آشتی کردن و خلوت کردن ؟
دلت می آید من نباشم
که چشمانم را از نگاهت بدزدم
تا تو نبینی قطره قطره شوق
در چشمانم حلقه زده ؟
دلت می آید من تنها به کافه بروم
پشتِ میزِ دونفره بشینم
و برایِ تو هم قهوه سفارش دهم
و قهوه ی بیچاره از داغیِ نگاهِ منتظرم
فکرِ یخ زدن را از سرش بیرون کند ؟
و آن طرف کافه چی
به منِ همیشه دیوانه که هرروز می آیم
و برایِ تویی که نیستی هم سفارش می دهم
از سرِ دلسوزی سری تکان دهد و
زیرِ لب دعایم کند ؟
می دانی .
گاهی آرزو می کنم
لااقل در خواب
صدایت را می شنیدم
اینگونه هرکه سراغت را می گرفت
می گفتم
صدایش سمفونیِ آرامش است
خودش که جایِ خود دارد....
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل, دانتیسم, عاشقانه, دلنوشته, عکس نوشته, تلخ نوشته, ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

تمامِ این مدت می توانستم
عاشقِ هر رهگذری که می آید بشوم
و هیچ خیالی هم از تو در سرم نپرورانم
من می توانستم
دوست داشتن را نوکِ زبانم بنشانم
و با هر لبخندی
دهان باز کنم و بگویم :
راستی ! من دوستت دارم
من می توانستم دلم را
تکه تکه کنم
و هر تکه اش را
جایی جای بگذارم !
می بینی ؟
من می توانستم
نغمه ی عاشقم عاشقم را
دور تا دورِ این دنیا
رقصان زمزمه کنم
اما تو... لعنت به این تو !
که هرکه هم که آمد
به حرمتِ جایِ پایِ تو
بر رویِ چشمانِ منتظرِ من
سر خم کرد و به ادایِ احترام نماند !
نه که نخواهد بماند نه !
تو نگذاشتی
بس که از این زبان وامانده
در نمی آمد چند کلام دلبرانه!
تمام این سال ها می توانستم نمانم
اما ماندم
نه تنها پای تو
من ماندم
تا اگر هم نیامدی
دنیا ببیند
این حوالی می شود
هر روز و هر ثانیه
دل را حراج هر شیرین زبانی نکرد...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , عکس نوشته , ,

پدرم شانه هایت،
ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که میگذاری،
خون گرم آرامش، در کوچه رگهایم میدود.
در برابر توفان های بیرحم زندگی میایستی؛
آنچنانکه گویی هر روز از گفتوگوی کوهستانها باز می آیی.
لبخند پدرانه ات،
تارهای اندوه را از هم میدراند.
تویی که صبوریات،
دلهای ناامید را سپیده دم امیدواری است.
مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می آید؛
آن هنگام که ابرهای دلتنگی،
پنجره های خانه را باران میپاشند.
آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.
با آرزوی سلامتی و دلی شاد برای تمام پدران و مردان سرزمینم
پدرم روزت مبارک

دوستت دارم


برچسب ها : روز , پدر , مبارک ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,

انگاری خدا شفایم داده
دوباره از ایستگاه ها جا می مانم
قهوه هایم سر می روند
چراغ قرمزها را رد می کنم و
هنگام پیاده روی، سعی می کنم
پایم را فقط روی یک موزاییک بگذارم!
رویاپرستی و خیالبافی زنده شده اند
من متخصص گم شدن در خیابان ها
آن روز وقتی به خود آمدم،
درختان سبزتر از همیشه بودند
شمعدانی ها خوش رنگ تر،
عطر دختر ها خوشبو تر،
و پرنده ها زیباتر آواز می خواندند.
پیر مرد چند هزارساله ای آنجا بود
از او نپرسیدم اینجا کجاست، من کجا گم شدم ...
فقط پرسیدم، اردیبهشت آمده؟
چشمانش می لرزید، آرام و دلنشین لبخند زد.
اردیبهشت،
وسوسه آدم هاییست
که آزادی از قید تعلقت را می گیرند و میروند...
و من به گم شدنم ادامه دادم،
دوباره عطرها را بوییدم،
هنگام پیاده روی پایم را روی یک موزاییک گذاشتم
و احساس کردم چقدر تنهايم... .
#روزبه_معين
برچسب ها : اردیبهشت , عاشقانه , عکس نوشته , دلنوشته , روزبه , معین , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

تمام ترسم از این است
که یک شب
بخواهی که به خوابم بیایی و من
همچنان به یادت
بیدار نشسته باشم ... !
"سیدعلی صالحی"
برچسب ها : عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

از پشت این پرده
خیابان
جور دیگری است
درها
پنجره ها
درخت ها
دیوارها
و حتی قمری تنبل شهری
همه می دانند
من سالهاست چشم به راه کسی
سرم به کار کلمات خودم گرم است
تو را به اسم آب،
تو را به روح روشن دریا،
به دیدنم بیا،
مقابلم بنشین
بگذار آفتاب از کنار چشمهای کهنسال منبگذرد
من به یک نفر از فهم اعتماد محتاجم
من از اینهمه نگفتن بی تو خستهام
خرابم
ویرانم
واژه برایم بیاور بی انصاف
چه تند میزند این نبض بیقرار
باید برای عبور از اینهمه بیهودگی
بهانه بیاورم
بحث دیگری هم هست
یک شب
یک نفر شبیه تو
از چشمه انار
برایم پیاله آبی آورد
گفت
تشنگیهای تو را
آسمان هزار اردیبهشت هم
تحمل نخواهد کرد
او به جای تو امده بود
اما من از اتفاق آرام آب فهمیدم
ماه
سفیر کلمات سپیده دم است
دارد صبح می شود
دیدار آسان کوچه
دیدار آسان آدمی
و درها
پنجره ها
درخت ها
دیوارها
هی تکرار چشم به راه کی
تا کی؟
"سید علی صالحی"
برچسب ها : عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته , علی , صالحی ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

آه که چقدر سرانگشت خسته بر بخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باور آسمان و کبوتر
تا خواب سر شاخه در شوق نور
تا صحبت پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!
باز عابران، همان عابران خسته ی همیشگی بودند
باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و شهر همان شهر ساکت سالیان!...
من اما از همان اول باران بی قرار می دانستم
دیدار دوباره ما میسر است...!
مرا نان و آبی، علاقه عریانی، ترانه خردی، توشه قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خواب تو سر کنم.
"سید علی صالحی"
برچسب ها : عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , رسول ادهمی , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

چیزی را بهانه کن برگرد
وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی
یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی
بیا طاقچه را به هم بریز
و همین طور جلوی چشم من
این سو و آن سو برو،
به روی خودت نیاور
که دلت می خواهد چمدانت را باز کنی،
بمانی به هوای خستگی در کردن
و کلافه از «کجاست»، «کو» گفتن ها بنشین،
آری بنشین!
نشستن یعنی بودن، کمی بیشتر بودن
یعنی نیم نگاهی دوباره به هم انداختن
یعنی گرفتن دست های تو
و آغازِ «جانِ من نرو بمان» های من ...
رسول ادهمی
برچسب ها : عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته , رسول , ادهمی , معاصر ,