دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , پریناز جهانگیر عصر , ,

رو می کنم به عکس تو با چشم زارِ خویش
می گـــویمش ز قصه ی دنبــاله دار خویش
چندیست ، با خیــال تو خوابـــــم نمی برد
در حســــرت حضور توأم ، در کنـــار خویش
رخســــار سرخ من به غمت زردِ زرد شد
من عاشقانه وقف تـــو کردم بهـــار خویش
چون بــرگِ بی اراده به دستان ســــردِ باد
دل بسته ام به عشق تو بی اختیار خویش
یک دم به حال خویشم و یک دم به یاد تو
من داده ام ز دست ، عنانِ قــــرار خویش
آشفته مانده ام ، و چه آسوده رفته ای ...
من در خیــال تو ، تو به دنبــال کار خویش
پریناز جهانگیر عصر
برچسب ها : پریناز , جهانگیر , عصر , شعر , عاشقانه , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , پریناز جهانگیر عصر , ,

دمی انصاف کن جانا ، تو غوغا کرده ای یا من؟
تو خود را بهرِ این هجران ، مهیّا کرده ای یا من؟
بگو آیا تو با حسرت ، ز چشمی مملو از نفرت
نگاهی با محبت را ، تمنّا کرده ای یا من؟
تو ای پر مدّعا یارم ، مگر دریای احساسی
که خود با صخره ای سنگی ، مدارا کرده ای یا من؟
تو بازی کرده ای گاهی ، و من بازیچه ات بودم
ولیکن نقش عاشق را ، تو ایفا کرده ای یا من؟
خودت هم خوب می دانی ، چه زهری در زبان داری
تویی کاین زهر را بر خود ، گوارا کرده ای یا من؟
شدم تا غرق آغوشت ، مرا از خود جدا کردی
بگو احساس قلبت را ، تو حاشا کرده ای یا من؟
تو عشقت را به بی رحمی ، زدی با دست خود آتش
سپس از دور و با لذّت ، تماشا کرده ای یا من؟
تنم در شعله ی یادت ، چه بی اندازه می سوزد
تو بر این شعله جانت را ، شکیبا کرده ای یا من؟
چه بر روزم تو آوردی ، بیا با چشم خود بنگر
ببین آیا تو یارت را ، زِ سر وا کرده ای یا من؟
عزیزم خود قضاوت کن ، مگر من با تو بد کردم؟
بگو این ظلم بی حد را ، تو امضا کرده ای یا من؟
پریناز جهانگیر عصر
برچسب ها : پریناز , جهانگیر , عصر , شعر , عاشقانه , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

این آدمک ها باور نمی کنند
که من دوستت دارم
می گویند هنوز که نیامده
می گویند اصلا از کجا معلوم که بیایی؟
می گویند چطور در روز بی دلیل
از فکرِ تو لبخند می زنم
بی آنکه بدانم قد و قامتت
رنگِ چشم هایت
لحن حرف هایت
چگونه است؟
می گویند کمی واقع بین باشم
و این لابد یعنی
تو در واقعیت نمی گنجی!
راست هم می گویند طفلی ها
بس که ترازو برداشته و اندازه گرفته اند
بودن و نبودن ها را
بس که دلیل تراشیده اند برایِ
تلخ تر بودنِ روزگارشان
و ناسزا گفته اند به خدایی که
شب ها از دستِ ما
اشک هایِ بی صدا می ریزد
دیگر چشمشان تو را نمی بیند
که چهار زانو نشسته ای
و مرا نگاه می کنی
که چه با شوق
برایت هر روز
نامه می نویسم
حالا اینها به کنار ...
کجایِ راهِ آمدنت هستی؟
گوش هایت را به دلت بسپار
نه به یک مشت
آدمک هایِ بی دل
که روزگار را
با بهانه هایش
دو دستی چسبیده اند
مبادا خدایی ناکرده
امید
از گوشه کنارِ پنجره
سر بیرون بیاورد
«عادل دانتیسم»
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عادل دانتیسم , ,

امان از این اردیبهشت
که تمامِ قندهایِ نخورده را هم
در دلِ من آب می کند
که انگار اصلا عاشقم
که انگار تو اینجایی
و من
بی خیالِ تمامِ این خستگی هایِ روزگارم
که انگار تو خبر از
شکوفه ها آورده ای
که انگار تو در گوشم صبحِ
روزی اردیبهشتی
گفته ای:
بیدار شو جانم ...
اردیبهشت است
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عادل دانتیسم , ,

بعضی ها خیال می کنند
دوست داشتن
ساده است
خیال می کنند
باید همه چیز خوب باشد
تا بتوانند کسی را عاشقانه دوست داشته باشند
اما
من می گویم
دوست داشتن درست از زمانی شروع می شود
که بی حوصله می شود
که بهانه می گیرد
که یادش می رود بگوید
دلتنگ است
یادش می رود
با شیطنت بگوید
دوستت دارم
دوست داشتن از زمانی شروع می شود
که خنده هایتان بغض شود
بغض هایتان آغوش بخواهد
و ببینید آغوشش کمرنگ است
اگر در روزهایِ ابری و طوفانی
دوستش داشتی
شاهکار کرده ای
ما عادت کرده ایم همه چیز را
حاضر و آماده بخواهیم
همه چیز آنطور که می خواهیم پیش برود
و ادعا هم داریم که
دوست داریم
که عاشقیم
و این درست ترین
اشتباهِ ممکن
است
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , ,
ماندن "مرد" می خواهد.
می شود زن بود و مرد بود، می شود مرد بود و مرد نبود. مردانگی به عاقل بودن نیست.
پشتِ کسی که آمده ای و اهلی اش کرده ای را دم به دقیقه خالی نکردن "مرد" می خواهد
.
مردانگی به منطقی بودن نیست. عشق و عاشقی کردن "مرد" می خواهد.
احساس امنیت "مرد" می خواهد.
شانه شدن برای بهانه ها و دلشوره ها و دلتنگی های...، آخ دلتنگی هایش... دلتنگی...
شانه شدن برای دلتنگی های زنی که دوستت دارد "مرد" می خواهد.
مردانگی به موهای سفید کنار شقیقه ها نیست.
مردانگی اصلا به به مرد بودن نیست!
ماندن "مرد" می خواهد.
ساختن "مرد" می خواهد.
بودن "مرد" می خواهد...
بدبختانه تمام خوشبختی های کوچک و ساده ی دنیا "مرد" می خواهد،
و از همین رو کار جهان رو به خوشبختی نیست!
مهدیه لطیفی
برچسب ها : مهدیه , لطیفی , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عادل دانتیسم , ,

امشب به خوابم بیا !
با خودت دو فنجان چای دارچین بیاور
من خودم را به خواب می زنم
گوشه ی تختم بنشین
صدایم کن
اول اسمم را بگو
بعد عزیزم
بعد هم بگو باشد انگار که خوابی
من می روم
بلند می شوی
بلند می شوم
دستم را دورِ گردنت حلقه می زنم
می گویم بالاخره آمدی . .
می گویی شک داشتی به آمدنم ؟
می گویم گاهی . . مثلِ امشب
نگاهم می کنی
بی هیچ حرفی چایم را می دهی دستم
دستم را می گیری
می گویی
دیر آمدم
تا ماندنی تر باشد
تا قدرِ لحظه هایمان را بهتر بدانیم.
امشب بیا
اینها را بگو
مبادا
دیر بشود . .
میشنوی...؟
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عادل دانتیسم , ,

تو را نمیدانم!
اما من به تمام این کوچه خیابان ها
به تمام قطارهای از راه نرسیده
به مسافرهای خسته
به پیرمرد منتظر
به همه دنیا اصلا!
گفته ام که با تو نسبت دارم
گفته ام که عاشقت هستم
رسوا کرده ام خودم را
و دیگر کاری از دست تو
چز گرفتن دستان من
و دور شدن از اینجا و رفتن به
گوشه خوشبختی خودمان بر نمیآید!
تو را نمی دانم!
اما من
همین روزها با خدا مذاکره خواهم کرد
یک مذاکره ی یک طرفه
که برنده نهایی من باشم
میخواهم باران را
آفتاب را
ابر را
اصلا تمام کائنات را
یک روز به دست من بدهد
تا تمام محاسبات را درهم بریزم
و هیچکس نفهمد
من در یک گوشه ی دنیا
چگونه دوست داشتنت را به
عطری آغشته کردم
و پوشاندم دنیا را
از بوی خوش خواستنت!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

واقعیت
نه پاهایِ رفته ی تو بود
نه دلِ شکسته ی من
واقعیت
خستگیِ دل بود
از تکرارِ دلتنگی هایِ مدام
از گفتنِ دوستت دارم هایِ بی پاسخ
از اینکه هرکه آمد و گفت
خوب است ؟
لبخند زدم و گفتم خوب.. سلام دارد
اما آنها چه خبر داشتند
از بی خبریِ من حتی ؟
گوش هایم هم خسته بود
از شنیدنِ بهانه هایِ تکراری
از دروغ هایِ تلخی که
برایِ خودم شکر چاشنیش می کردم
بلکه هضم شود کمی.
نه جانم !
واقعیت این نیست که تو رفته ای
واقعیت این است که من تو را
با تمامِ روزهایِ آمده و نیامده
کنارِ بی راهه ی آدمکهایِ تکراری
جا گذاشته ام
به امیدِ یافتنِ
خنده ای از جنسِ
حقیقت.
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عادل دانتیسم , ,

به گند نکشید دوست داشتن را !
وقتی هنوز ...
تکلیفتان با خودتان که هیچ ...
با دلتان هم معلوم نیست !
خانه خراب می شوید اگر ...
حرمت نگه ندارید !
به یک باره می بینید نابود شد ...
هر آنچه که به خیالتان ساخته بودید !
یاد بگیر عزیز من ...
به زبان اگر آوردی دوستت دارم را
حواست باشد که با تمام وجود می گویی ...
که چشمهایت جای دیگر نیست !
فکرت در کوچه ی معشوقه ای پرسه نمی زند !
حواست باشد که گاهی ...
اعتماد ...
تمامِ چیزیست که از یک آدم می ماند !
که شکستنش یعنی مرگ !!!
یعنی نابودی ...
یادت باشد هم آغوشی با هر کس افتخار نیست !
که اگر ماندی پای آغوش یک عشق
هنر کرده ای !
اگر ساختی دنیایت را میانِ بازوانِ مردی ...
اگر باختی تمامت را برای چشمان بانویی ...
هنر کرده ای !
به گند نکشید ...
باورِ اینکه ...
می شود هنوز هم ...
عاشقانه کسی را از چهاردیواری خانه راهی کرد !
و ایمان داشت
که هیچکس
میانِ راه
با نگاهِ او آشنا نیست ...
جـــــــــــــــــز تـــــو ...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,