دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , ,

با توام ای رفته از دست
هرکجا باشم غمت هست
کاش روز رفتن تو
گریه چشمم را نمی بست
رفتی و دلتنگیم در خانه تنها ماند
بغض در وا شد، تو رفتی غصه اینجا ماند
رفتی و هر گوشه ای زیباییت جا ماند
گریه ی من بی صدا ماند
بی تو فهمیدم عذاب دل بریدن را
از خودم از زندگی پا پس کشیدن را
معنی با دیگرانت شاد دیدن را
پس بده دنیای من را
دلخوشی هایم، مرده بعد از تو
این شب غمگین مرا آزرده بعد از تو
آنچه با من بود، بی تو ماندن بود
در خیابان های باران خورده بعد از تو
خواب و رویا تو، شوق فردا تو
از جهان تنها تو را میخواهم اما تو
جای دل کندن جان بخواه از من
من که میمیرم برای زندگی با تو
حسین غیاثی
برچسب ها : حسین،غیاثی،شعر،عاشقانه،معاصر،شاعر،حسین غیاثی ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , ,

این روزهــا کـــــه آینه هم فکــر ظاهر است
هرکس که گفته است خدا نیست کافراست
با دیدن قیافه این مردمان ِ خوب
باید قبول کرد که گندم مقصّر است
آن سایه ای که پشت سرت راه می رود
گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است
کمتر در این زمانه بـــه دل اعتماد کن
وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است
شاعر فقط برای خودش حرف می زند
در گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست
آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم
حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است
در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ
تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است
دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی شود
بمبی هنوز در چمدان مسافر است
سیدمهدی موسوی
برچسب ها : سید , مهدی , موسوی , شاعر , معاصر , عاشقانه , تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم!
اگــرچــه زهــر می ریزیــم تــــوی استکانِ هم!
همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم
هــوای شــام آخــــر دارم و بدجـور دلتنگم
که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم!
بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح
فقط پاپــوش می دوزیم بر پای زیانِ هم!
قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را
چــه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم
چـه قانــونِ عجیبـــی دارد این جنگِ اساطیری
که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم
برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار!
کــه گاهـی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم
سگِ ولگرد هـــم گاهــی -بلانسبت- شَرَف دارد
به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم!
گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را
چنـــان ارواح ، در حالِ عبوریم از میانِ هم!
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , اشعار , عاشقانه , عکسنوشته , معاصر , تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟
دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
سید تقی سیدی
برچسب ها : سید تقی سیدیوشعر , عاشقانه , عکسنوشته , شاعر , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , ,

آه جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست
پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست
یک خود آزاری زیباست که من تنهایم
لذتی هست در این زخم که در مرهم نیست
اشتیاقی به گشوده شدن این گره نیست
ور نه تنهایی من که گره اش محکم نیست
من از این فاصله ها هیچ ندارم گله ای
هر چه تقدیر نوشتست بیفتد غم نیست
لذتی نیست اگر درد نباشد قبلش
لذتی بیشتر از شور پس از ماتم نیست
بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد
آدم بی غم و بی درد دگر آدم نیست
تو نبین ساکت و ارام نشستم کنجی
حرف نا گفته زیاد است ولی محرم نیست
سید تقی سیدی
برچسب ها : سیدتقی سیدی , شعر , عاشقانه , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

یک منظره کشیـده ام - امّا چــه فایده؟
وقتی که نیستی تو در اینجا چه فایده؟
دریا به رنگ آبی ِ روشن، پر از سکوت
وقتی که نیست ماهیِ دریا، چه فایده؟
بــی تــو به درد می خورد آیا تمامِ من؟
این شاعر همیشه ی تنها؟ چه فایده!
گفتـی: بخند ، مرد کـــه گریــــه نمی کند
خندیده ام به ریشِ خودم، ها... چه فایده؟
در یک اتاق خیس سه در سه بدون تو
با خاطرات یـــخ زده ی ما، چه فایده...
این منظره بدون تـــو زیبا نمی شود
از من نگیر بودن خود را... چه فایده-
باید کـــه تا نبودن تــــو عادتـــم شود
این سرنوشت من شده... فردا، چه فایده
روی دلــم کـــه پا بِگُذاری شکسته ام
این شد جواب عشق من آیا؟ چه فایده
امیدصباغ نو
برچسب ها : امید،صباغ نو، شعر،عاشقانه،معاصر،عکس نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , تلخ نوشته , نبض احساس , ,

منم این شب و تاریکی
تو آن سرچشمه ی نوری
چنین دوری و نزدیکی
ندارد در باورم جایی
******
دلم خوش بود می بینی
تمام عشق و شیدایی
ولی تنها تو خندیدی
به این حال تماشایی
******
زنی هر دم چشمک
به طنازی و غمازی
چه پرسم من زتو چونکه
تو عشق دیگری داری
******
شدی پیدا درخشیدی
در این ژرفای تاریکی
فراموشی شده سهمم
تقاص یک عمر خاموشی
*******
چنان نالان و دلخونم
از این تقدیر اجباری
که بازی می کند با من
در این دنیای پوشالی
*******
نباشد مقصدم جز تو
نباشد در سرم یاری
چرا اینگونه هستی تو؟
تو در این دل، تو در آغوش آن یاری
********
وجودم پر ز تو اما
کنارم خالیِ خالی
کم آوردم دگر از این
نبودن های تکراری
شعر از خودم فرزانه لادانی
برچسب ها : دلنوشته , شعر , عاشقانه , تلخ نوشته , فرزانه , لادانی , نبض احساس ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عکس نوشته , نبض احساس , ,

سه شنبه، چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه
می شمارم روزها را
1، 2، 3 ،4
خط می زنم ساعت ها را
آبی، قرمز، سفید، مشکی
عوض می کنم شال هایم را
بارها و بارها مرور میکنم حرفایم را
قرار است بزرگترین اتفاق زندگیم بیافتد
تو به دیدنم می آیی.
خدایا بگذرد این روزها
برسد هرچه زودتر آنکه برده از من
آرام و قرارم را
مدت هاست برای دیدنت نقشه ها ریخته ام
میخواهم بعد دیدنت
به تمام عالم و آدم
هر غریبه و آشنایی
اصلا به هر رهگذری
بگویم این همان آدمیست که
آرام و قرارم را، شب و روزم را، دل و دینم را
همه را به یکباره از آن خود کرده،
همان کسی که بی توجه به پایان راه دوستش دارم.
تو بیا...
من، روز، ساعت و تمام آدم های این شهر چشم انتظار توایم.
تنها تو بیا.
ای عزیزترینم
تا با تمام وجودم بگویم:
"دوستت دارم"
جمله از خودم (فرزانه)
برچسب ها : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عکس نوشته , نبض احساس ,
دسته : دلنوشته , عکس نوشته , نبض احساس , ,

قبل از تو بسیاری چیزها را نمی شناختم.
پیش از آمدنت بعضی کلمات برای من تنها معنای داخل فرهنگ لغات را داشتن.
دلتنگی :ملالت . پریشانی . اضطراب
دوست داشتن : مهر ورزیدن و علاقه و وابستگی داشتن به کسی
عشق: علاقه شدید قلبی.
اما پس آمدنت همه چیز رنگ و بوی دیگری گرفت
واژه ها جان گرفتند در پیش چشمانم
و با بند بند وجودم درکشان کردم.
دوست داشتن یعنی قلب من که برای تو می تپد.
یعنی چشم من که تا هستی جز تو را نمی بیند؛
وقتی نیستی پریشان حال به دنبالت می گردد.
یعنی دستانم که تنها با دستان تو پر می شود.
یعنی لبخند و اشکی که وابسته به خنده و اشک توست.
یعنی پاهایی که از هر مسیری باز هم بسوی تو کشیده می شوند.
یعنی آغوشی امن که تنها جایگاه یک نفر است.
حتی جاده هایی که تو تمام مقصدهایشان هستی.
دلتنگی یعنی پریشان احوالی من حتی برای یک لحظه نبودنت؛
یعنی جنون حتمی من اگر ترکم کنی.
و عشق یعنی تو ...
تویی که تمام منی
جمله از خودم (فرزانه)
برچسب ها : دلنوشته , شعرهای عاشقانه, نبض احساس ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , تلخ نوشته , عکس نوشته , نبض احساس , ,

تکرار، تکرار، تکرار
تمام روزهای من با تکرار می گذرد.
تکرار نبودن، ندیدن و رفتن تو
تکرار تنهایی پر باران من
تکرار دلتنگی بی انتهای قلب من
اما ...
حسرت لمس آغوش تو
دیوانه کننده ترین عذاب
روزهای پر تکرار عمرم شده است.
جمله از خودم(فرزانه)
برچسب ها : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , تلخ نوشته , نبض احساس ,